جوک جدید جدید
تکنولوژی نوین
همه چیز از همه جا
درباره وبلاگ
نويسندگان

تو جاده پلیس جلو یه ماشین رو می گیره و میگه:
چون از صبح اولین کسی هستی که کمربند ایمنی بستی برنده 58هزار تومن پول شدی. حالا می خوای باهاش چیکار کنی؟
مرد می گه:
می رم گواهینامه می گیرم.
زنش سریع می گه:
جناب سروان این وقتی اکس می زنه پرت و پلا می گه.
بچشون از اون پشت می گه:
بابا نگفتم با ماشین دزدی قاچاق نکنیم؟
یه صدا از صندوق عقب می یاد:
از مرز رد شدیم یا نه؟

از این که نمیده...
اینو بلدم ...
صبح پا میشم میخونم اینو ... . . . .
زمزمه های درونی در حال درس خوندن و رد کردن صفحات.....

 

دو روز قبل امتحان : امروز رو استراحت مى کنم.از فردا بکوب شروع مى کنم به خر زدن !
يک روز قبل امتحان : ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﮐﻮﻭﻭ. . .ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ..چيزى نيس درسش آسوونه...
شب امتحان : . واااى چقدر زيااااااده ..نميرسم همش رو بخوووونم ... بايد صبح پاشم بخووونم
صبح امتحان: . واااااااااى..چر اااا من بيدااااااار نشدم..هيچى نخووووندم..هيچى بارم نيس ....خدايا خودت بخيريش کن اين يکى رو قول ميدم وااااسه بعدى خفن بخوووونم...
بعد امتحان : . اين يکى رو هم که ترررررر زديم...حالا بريم امروز رو استراحت بکنيم يه ذره روووحيه ام عوض شه

 

پسر غضنفر میخواسته از خونه بره بیرون ، میگه : ساعت ۱۲-۱۱ میام
غضنفر بهش میگه: حالا خودت به درک! اون دختره صاحاب نداره !؟

 

قط تو ايرانه که وقتي راننده ميخواد دنده عقب بگيره همه سرنشيناي ماشينم سرشونو به عقب برميگردونن!

 

فقط یه ایرانی میتونه شامپو رو تو یه هفته تموم کنه و تهش رو با آب قاطی‌ کنه و یک ماه بیشتر استفاده کنه !

 

وسعت عشق پسران چنان وسیع است که اگر عاشق دختری شوند عاشق دوستانش نیز میشوند !

 

پسر به دختر : می خوای خورشید زندگی من باشی ؟ دختر : آره پسر : پس ۹۲,۹۵۵,۸۸۷٫۶ مایل از من دور بمون !

 

كوچيك كه بوديم تنها كفشامون رو اشتباه ميپوشيديم اما حالا چي؟ حالا كه بزرگ شديم تنها كار درستمون پوشيدن كفشامونه!!

 

تا حالا دقت كردي بابا نوروز ما گدايي ميكنه ولي بابانوئل خارجي ها كادو ميده؟!

 

شامپو خريدم چهل هزار تومن ريختمش تو ظرف داروگر تخم مرغي که بقيه نفهمن ازش استفاده نکنن !! فرداش اومدم برم حموم ديدم ظرفش خاليه !!!!
داد زدم کي اينو زده به سرش ؟؟ بابام اومد يه دونه زد تو سرم گفت : آخه گدا سگ اينو ميزنه سرش !! شامپوت خوراک ماشين شستن بود برو ببين ماشين چه برقي ميزنه !!!
يعني من الان هيچي ندارم بگم .. خاک تو سرم...

 

وي دانشگاه ،تلفنچي ما يه آقاي ساده و كم سوادي بود مي رفتيم بيرون از باجه زنگ ميزديم ميگفتيم سعدي شيرازي و سهراب سپهري را لطف كن صدا بزن، اونم ميكروفونو برمي داشت و صدا ميزد ،كل محوطه دانشگاه صداي بلند گو ميپيچيد بچه ها هم حال ميكردن.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 55
بازدید هفته : 67
بازدید ماه : 408
بازدید کل : 114413
تعداد مطالب : 81
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1